کوهی که هنوز صدایم میزند
توچال برای من نه فقط یک تفریحگاه یا مسیر کوهنوردی، بلکه پناهگاهی است آرام، درست در میانهی هیاهوی زندگی. هرگاه حالم خوب نبوده یا اوضاع دنیا بر وفق مرادم نمیچرخیده، تنها جایی که میدانستم باید پناه ببرم، توچال بود.
البته وقتی از «توچال» حرف میزنم، منظورم فتح قله یا رسیدن به ایستگاه پنج یا حتی دو نیست. مقصد همیشگیام همان چشمهی کوچک در مسیر ایستگاه دو است؛ جایی که منظرهی تهران، آب خنک و گوارا و سکوت دلپذیرش برای من همیشه جذاب بوده است. البته که بارها نیز تا ایستگاه دو رفتهام و از مسیر و کوهنوردی نیز لذت بردهام.
اینها را گفتم تا کمی از نگاه من به طبیعت زیبای توچال بدانید. کوه، واقعاً کوه است؛ پناهی محکم و بیقضاوت برای شنیدن دردهای ما. در کنار این تجربهها و مشاهداتم، همیشه کوهنوردی و فتح قلههای توچال و دماوند نیز از رویاهایم بوده است؛ رویایی که تا امسال، هرگز به عنوان یک هدف واقعی به آن نگاه نکرده بودم — تا سال ۱۴۰۴.
امسال به خودم گفتم: «وقت آن رسیده این رویا را زندگی کنم.» بعد از جنگ ۱۲روزه، دوباره به ورزش برگشتم؛ باشگاه و تمرینهای منظم. هفتهای یکبار نیز در مسیر توچال تمرین میکردم.
تجربهای تازه و لذتبخش بود. بعد از سالها دوری، دوباره یاد گرفتم؛ از تغذیه، گرمکردن، تجهیزات و … . حتی در کمتر از یک ماه، سه بار تا ایستگاه پنج رفتم. در طول تابستان با کوهنوردان بسیار زیادی همکلام شده، صحبت کردم و از تجربیاتشان استفاده کردم. کمکم حس میکردم آمادهام. اما گاهی زندگی مسیر خودش را میرود و ما را به صبر امتحان میکند.
تابستان داشت رو به پایان میرفت و در کنار آن سرفهها از راه رسیدند. سرفههایی که به آن بهایی نمیدادم زیرا هدفم برایم باارزشتر بود، ولی کمکم نگرانم کردند و میدانستم که ریهها عضوی مهم برای ورزش و کوهنوردی است. وقتی به دکتر رفتم متوجه شدم که امسال، قله برایم دستنیافتنی خواهد ماند. فهمیدم باید هدفم را به سال بعد بسپارم.
تشخیص دکتر از سرفههایم اول حساسیت بود، سپس برونشیت و در آخر متوجه شدیم که هیچکدام نبوده و بلکه از رفلاکس معده است. خوردن انواع داروها، پرهیزکردن و کنار گذوشتن کامل ورزش از شهریورماه تا اکنون که اواسط آبان از تاثیرات این سرفهها بوده است. بامصرف دارو، پرهیز غذایی و رعایت کردن خداروشکر سرفههایم خیلی بهتر است؛ واقعا راست میگفتند که شما همیشه صدها مشکل دارید ولی وقتی بیمار هستید فقط یک مشکل دارید، آن هم سلامتی شماست.
***
خلاصه اینکه هدفی که برای امسال تعیین کرده بودم، فعلاً متوقف شد. اما ایستادن موقت، به معنای متوقف شدن نیست؛ بلکه ایستگاهی است برای استراحت و شروعی دوباره در زمان خودش.
توچال و دماوند هیچجا نرفتهاند. همانجا ایستادهاند، استوار و صبور. این منم که باید دوباره برخیزم، قویتر از پیش.
میدانم روزی میرسد که بر روی هر ۲ قله خواهم ایستاد و به تمام تلاشها، شکستها و نیز امروزم فکر خواهم کرد و لبخند بر روی لبم نقش خواهد بست.
به امید فتح توچال و دماوند در سال ۱۴۰۵