چند وقت پیش در حال تماشای یکی از قسمتهای برنامه «اکنون» با گفتوگوی سروش صحت و مجتبی شکوری بودم. گفتوگویی که واقعاً تأثیرگذار و عمیق بود و از آن دست گفتگوهاست که تا مدتها در ذهنها میمانند.
در یکی از بخشهای برنامه، مجتبی شکوری داستانی از «توماس قدیس» نقل کرد. من از توماس قدیس شناختی نداشتم و حتی اسمش را هم نشنیده بودم، اما با کمی جستوجو فهمیدم که یکی از حواریون مسیح بوده، البته کسی که با شک، ایمان آورده بود. در انجیل یوحنا آمده است که وقتی حواریون به او گفتند مسیح دوباره زنده شده، پاسخ داد:
«تا خود میخها را در دستهایش نبینم و انگشت خود را بر جای میخها نگذارم و دست خویش را در سوراخ پهلویش ننهم، ایمان نخواهم آورد.»
(انجیل یوحنا، باب ۲۰)
و عیسی در پاسخ گفت:
«آیا چون مرا دیدی ایمان آوردی؟ خوشا به حال آنان که نادیده ایمان آورند.»
(انجیل یوحنا، باب ۲۰)
***
مجتبی شکوری داستان توماس قدیس را اینگونه توضیح داد:
توماس قدیس نقل میکند که وقتی انسانی میمیرد و هیچ زخمی ندارد، فرشتگان از او میپرسند:
«زخمی نداری؟»
او پاسخ میدهد: «نه.»
و فرشتگان میگویند: «یعنی هیچ چیز در زندگیات ارزش جنگیدن نداشت؟»
یعنی هیچچیزی ارزش جنگیدن نداشت. جملهای حیرتانگیز و معنابخش. یاد قسمتی از کتاب مرادب روح به نویسندگی جیمز هالیس نیز افتادم. در بخشی از کتاب آمده که:
رنج لازمهی رشد و بلوغ روحی میشود. بدون رنج و زخم ما خام، ناآگاه و ضعیف میمانیم.
جیمز هالیس که خود روانشناس یونگی است در کتابش عنوان کرده که یونگ هدف زندگی را نه خوشحالی بلکه یافتن میداند؛ و معنا نیز همیشه در تار و پود زخم و رنج نهفته است.
همین زخمها و رنجها هستند که با تمام ویرانی که دارند بلیط ورود ما به دنیای معنا هستند. جایی که میتوانیم خود را بهتر و قویتر از قبل کنیم. همیشه همین شکستها هستند که میتوانند موفقیتهای بزرگ را برایمان رقم میزنند.
و چه درست میگفت توماس قدیس، کسی که زخمی ندارد زندگی نکرده است.