سفر ۳ روزه شمال با رفقام

اوایل آذرماه ۱۴۰۲ بود که دوستم دانیال تو گروه گفت پایه هستید آخر هفته مجردی بریم شمال؟ همگی پایه بودیم و قبول کردیم و قرار شد از ۴شنبه تا شنبه بریم شمال رو بگردیم؛ ۴شنبه شب همگی رفتیم خونه دانیال و بار و بندیل رو بستیم و حرکت. رفقام از تصویر بالا از راست به چپ (رضا، دانیال، مصطفی، وحید، من و پدرام)

۴شنبه شب با ۲ ماشین حرکت کردیم؛ هوا هم سرد بود و منم سرمایی در حال یخ کردن بودم. تو خود ویلا هم بچه‌ها با تیشرت و شلوارک بودن و فقط من لباس بافت و شلوار بودم. سرمایی بودن همینه دیگه ؛)

شب رو رسیدیم و از خستگی خوابیدیم. فرداش پاشدیم صبحانه، ناهار و رفتیم متل قو؛ هم تفریح کردیم و هم خرید.

 

تفریح‌مون پینگ پونگ، ماساژ، فیفا۲۰۲۳، فوتبال دستی و … بود. تو فوتبال دستی با مصطفی شدم و ۱۰ هیچ وحید و رضا رو ترکوندیم. من بیشتر از ده ساله که PES بازم و اصلا تا حالا فیفا بازی نکرده بودم؛ مجموعه اونجا هم فقط فیفا ۲۰۲۳ داشت و ناچارا بازی کردم.

دست اول وحید رو ۵ – ۱ بردم😂؛ ولی خب نباید مغرور می‌شدم، چون پدرام فیفا باز خفن بود و به نوب بودن و بی‌تجربگی من توجه نکرد، ترحمم نکرد هر چی در توانش بود رو گذوشت و ترکوند منو؛ فیفا هم پنج یک باختم و این کارما عجیب چیزی بود. البته که بهش گفتم نیمه اول یک یک کردم و خودش افتخاریه با بی‌تجربگیه من.

صحبت مردونه | اکیپ مردونه

رفقا

دقیقا چند روز قبل سفر بود که کتاب گل پسری بسه ترجمه دوستم دانیال نظامی رو کامل خوندم و یه قسمتش برام خیلی خیلی عالی بود. اینکه برای بالا بردن انرژی مردانه و بازیابی قدرت باید گروه و اکیپ مردانه داشته باشید؛ یعنی گروه ورزشی مثل باشگاه، والیبال، فوتبال یا … یا فعالیت‌های مذهبی معنوی یا هر اکیپ که با مردها در ارتباط باشی به بالا بردن انرژی مردانه خیلی کمک می‌کنه.

این سفر این تجربه رو عمیقا داشت. با رفقام سر هر مسئله‌ای گفتیم و خندیدیم و حتی از خنده پاره شدیم.

ولی جمعه شب که آخرین شبی بود که شمال بودیم، نشستیم تو ویلا (که البته ویلا خانواده خانم دانیال بود و دمشون گرم) و ۴ ساعت صحبت عمیق و جدی داشتم. از این صحبت‌های عمیق واقعا حیرت کردیم. خیلی جدی درمورد هدف، زندگی، کار، رابطه، اشتباهات، مشکلاتی که داریم و داشتیم صحبت کردیم.

صحبت‌هامون خیلی کمک کننده بود. حتی از صحبت و مسائل دیگران ایده می‌گرفتیم و همه بچه‌ها با جون و دل گوش می‌دادن و بهم ایده می‌دادن و کمک می‌کردن.

اگه سفر کیفیت عالی داشت، این جمع مردونه و صحبتی که اون شب داشتیم کیفیت سفر رو چندین برابر کرد. واقعا لذت‌بخش بود.

خانم‌ها که اکیپ دخترونه خودشون رو دارن و با داستان، صحبت و غیبت لذت می‌برن. ولی خیلی از مردا از این اکیپ محروم هستند. واقعا داشتن رفیق مشتی که هم باهاش بخندی و هم کنار همدیگه رشد کنیم و بهم کمک کنیم از واجباته.

خداروشکر که چنین رفقایی دارم و امیدارم همیشه رابطه‌مون خوب باشه و حتی بهتر هم بشه.

خداروشکر

اینکه بخوام داستان خداروشکر رو تعریف کنم خودش یه بلاگ دیگه میشه و اونجا کامل توضیح میدم. تو سفر شمال فکر کنم روزی صدبار رو گفتیم خداروشکر و این شکرگزاری حس خیلی خوبی داشت. خودم رو انقدر شکرگزار نمی‌دونستم و یادآوری این موضوع برای من خیلی خوب بود.

تفریح | بردگیم

رفقا

قطعا بردگیم جایگاه بخصوصی توی هر تفریحی داره. من و داداشم که سال‌هاست بردگیمی هستیم و حتی یه کسب و کار بردگیم از سال ۹۹ به اسم جزیره بازی استارت زدیم که تو قسمت درباره من توضیح دادم.

رفقامم تو این سال‌ها بردگیمی کردم و یک دست کامل و طولانی مونوپولی بازی کردیم. انقدر طولانی بود که آخرش حوصله نداشتیم ادامه بدیم. چند دست هم بنگ بازی کردیم که بازی مورد علاقه‌مون هستش.

ولی این جمع رفقام همیشه بازی‌های رقابتی رو دوست دارن و هرچی بازی همکاری مشترک بردم همونطور برگردوندم. همکاری مشترک یعنی همگی با هم یه تیم هستیم.

جاهای دیدنی

متل قو، رامسر، لب دریا، تلکابین رامسر و جنگل جاهایی بود که رفتیم. من تلکابین و تله سیژ توچال رو بارها رفته بودم، ولی این اولین بار بود که تله کابین رامسر رو می‌رفتم و واقعا منظره‌ی سرسبز و بی‌نظیری داشت.

در کل سفر به یادماندنی و خاطره انگیزی بود.

شما آخرین باری که سفر رفتید کِی بود و چه تجربه‌ای ازش دارید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *