درباره سفر زندگی لوکی
من نه منتقدم سینما هستم و نه اطلاعات تخصصی درباره هنر سینما دارم. تنها از روی علاقه نظراتم را درباره فیلمها، بازیها و کتابها مینویسم.
خطر اسپویل برای کسانی که سریال لوکی و دنیای مارول را دنبال نکردهاند.
لوکی، از آن دسته شخصیتهای دنیای مارول است که قطعا مارولفنها عاشق آن هستند. شخصیتی که از فیلم ثور پا به دنیای مارول گذاشت و در اولین فیلم اونجرز به عنوان ویلن فیلم شناخته شد. ولی آنچه در ادامه از سفر زندگی لوکی در دنیای ثور، اونجرز و مخصوصا سریال لوکی مشاهده کردیم، شاهکار بود.
سفر زندگی این خدای آزگارد آنقدر برای من جذاب بود که شیفته او شدم. سریال لوکی برخلاف سریالهای آبکی دیگر مارول، بسیار غنی، شاهکار، جذاب و بینظیر بود.
بعد از مشاهده فصل اول لوکی، ۲ سالی را باید صبر میکردیم تا شاهکاری دیگر از دنیا لوکی را ببینیم. صبری که ارزشش رو نیز داشت.
اینکه کاراکتر لوکی مانند نمودار سینوس بالا و پایین داشته و از شخصیتی منفور به یک اسطوره تبدیل شد، خود گویای سفر زندگی غنی و عجیب این شخصیت است.
یکی از دلایلی که عاشق سریال لوکی و کاراکتر جذابش شدم ماجراجویی آن است. ماجراجویی شاید یک کلمه در لغتنامه باشد ولی برای من یکی از ارزشهای زندگیام است.
شاید به همین دلیل است که عاشق سریال، فیلم، گیم، انیمیشن، کتاب و زندگینامههای افرادی میشوم که ماجراجویی در آن نقش پر رنگی دارند. ماجراجویی لوکی در آزگارد شروع شد. بعد از آن در نیویورک و دنیای اونجرز ادامه پیدا کرد. سپس دوباره به آزگارد، کهکشانگردی، مرگ توسط تانوس و بازگشت به دنیا TVA و ماجراجویی در آن ادامه یافت.
با وجود اینکه باخت در سرنوشت او نقش پررنگ دارد ولی همیشه تلاش خود را کرده تا بهترین تصمیم را بگیرد و گاهی بازندهای قهرمان بوده است. مانند ایستادنش در مقابل تانوس با آن همه ابهت و قدرتش. ایستادنی که جسارتی بینهایت میخواهد.
یا حتی شکست خوردنش در حفظ آزگارد با اینکه در سرنوشت آن بود که خانهاش ویران شود؛ ولی نتیجهاش همراهی با برادرش ثور بود.
بازنده بودنش نه تنها در شخصیت لوکی، بلکه در دیگر لوکیها در دنیاهای دیگر نیز نمایان بود. انگار هر لوکی با هر شکل، سن، جنسیت و حتی تمساح نیز باشی، باخت بخشی از زندگی توست. ولی لوکیها همیشه قهرمانانه تلاش کردند و بازنده بودن آنها الزاما و همیشه پایان بدی نداشته است.
در اپیزود آخر فصل ۲ تصمیمها و تلاشش نمایانگر خارج شدن از سرنوشت شکستآمیزش بود. حتی تلاشی که قرنها طول کشید تا استاد فیزیک شود؛ تلاشی دیوانهوار برای نجات دنیا و مهمتر از آن نجات عشقش و یا بهتر بگویم به خاطر از دست ندادن عشقش.
او از سرنوشت بازنده بودن خود رهایی یافت و تبدیل به خدایی شد که آرزویش را داشت.
همانطور که خود به سیلوی میگفت:
ما خدا هستیم؛
***
امیدوارم این سریال شاهکار مارول برای فصل سوم نیز تایید شود.
راستی شما نیز لوکی را دیدهاید؟ نظرتان درباره این شاهکار مارول چیست؟